English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7294 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Not on your life ! U هرگز توعمرم ( چنین کاری نخواهم کرد) !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i had never seen such a book U من هرگز چنین کتابی ندیده ام
I never saw anything like it. U من تا اکنون هرگز چنین چیزی را ندیده ام.
This was the one time he did such a thing and it proved to have fateful consequences. U این تنها باری بود که او دست به چنین کاری زد و نتیجه اش فاجعه انگیز بود.
methought U چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
he says U نخواهم رفت
i will not go U نخواهم رفت
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
I wont be bullied . Iwont cringe to power. I refuse to brow-beaten To use force(violence). U زیر بار زور نخواهم رفت
i will do my possible U هر چه از دستم براید کوتاهی نخواهم کرد
I wont buy it at this price . U با این قیمت آنرا نخواهم خرید
nothing doing <idiom> U مطمئنا هیچ ،من انجامش نخواهم داد
On my way home. . . U اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). U این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
when hell freezes over <idiom> U هرگز
not for an instant U هرگز
over one's dead body <idiom> U هرگز
never U هرگز
neer U هرگز
ever- U هرگز هیچ
nevermore U هرگز دیگر
ever U هرگز هیچ
nulipara U زن هرگز نزاییده
Eternal (everlasting)life. U ابدا" (هرگز ) !
never more U هرگز دیگر
nonwinner U هرگز برنده نشده
the jealouse never had tranquillity. <proverb> U یسود هرگز نیاسود .
he has never seen a lion U او هرگز شیر ندیده است
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
he never saw a lion U او هرگز شیر ندیده است
I could never make her understand . U هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
that will be the day <idiom> U چیزی که هرگز تکرار نخواهد شد
an impersonal deity U خدایی که هرگز مجسم بصورت شخص نمیشود
THe flesh will never be separated from the finger . <proverb> U گوشت هرگز از ناخن جدا نمى شود .
Better late than never. <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است.
Never look a gift horse in the mouth. <proverb> U دهان اسب پیشکشى را هرگز معاینه نکن .
Better late than never! <proverb> U دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است!
A tale never loses in the telling . <proverb> U یک یکایت هرگز با نقل گشتن کاسته نگردد.
maiden race U مسابقه بین اسبهایی که هرگز برنده نشده اند
Borrowed garments never fit well . <proverb> U لباس عاریه هرگز به خوبى اندازه نمى شود.
Time and tide wait for no man . <proverb> U زمان و جریان آب هرگز منتظر کسى نمى مانند.
Two cas and a mouse , two wives in one house , two. <proverb> U دو گربه و یک موش ,دو زن در یک خانه و دو سگ و یک استخوان هرگز سلوکشان نشود .
A watched pot never boils. <proverb> U چون به قورى چشم دوزى هرگز بجوش نیاید .
Never put off till tomorrow what maybe done today. <proverb> U آنچه امروز مىتوانى انجام دهى هرگز براى فردا مگذار.
i express my regret for it U که چنین شد
such U چنین
such U یک چنین
likewise U چنین
so U چنین
sic U چنین
like this U چنین
thus U چنین
it happened thaf U چنین
exactly U چنین است
beit so U چنین باشد
i was given to understand U چنین فهمیدم
be it so U چنین باد
i imagine he is my friend U چنین می پندارم
be it so U چنین باشد
so said darius U چنین گفت ....
secus U نه این چنین
the report goes U چنین گویند
methinks U چنین مینماید
who said so? U که چنین حرفی زد
such and such U چنین و چنان
there is a rumour that U چنین میگویند که
beit so U چنین باد
amen U چنین باد
Fate had so decreed . I t was so destined . U قسمت چنین بود
perhaps so U شاید چنین باشد
methinks U بنظرم چنین میرسد
what [some] people would call [may call] <adj.> U که چنین نامیده شده
meseems U چنین بنظرم میرسد
it follows that..... U چنین برمی اید که ....
that is not the case U مطلب چنین نیست
it look as if U چنین مینماید که گویی
semble U چنین به نظر می رسد
is it not U ایا چنین نیست
in that case U حال که چنین است
so called U که چنین نامیده شده
so-called U که چنین نامیده شده
i express my regret for it U پوزش میخواهم که چنین شد
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
so to speak U اگربتوان چنین چیزی گفت
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. U ابدا"چنین چیزی نیست
scilicet U از این چنین استنباط میشود.....
so and so U اینکار وانکار چنین وچنان
so-and-so U اینکار وانکار چنین وچنان
But fate decreed otherwise. U اما قسمت چنین بود .
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
such being the case U حال که چنین است دراینصورت
is that so? U ایا وا قعا چنین است
dedications U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
coloratura U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
coloraturas U خوانندهای که همراه چنین آهنگی میخواند
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
he pretended to be asleep U چنین وانمود کرد که خواب است
so to peaking U اگر بتوان چنین چیزی گفت
The story goes that … U آورده اند که (چنین روایت کنند )…
dedication U قصدایجاد چنین تاسیسی استنباط گردد
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
No such a thing has been stipulated in the contract. U درقرارداد چنین چیزی قید نشده است
sic U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده
Never spend money before you have earned it. هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
sickest U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
sick U علامت چاپی بمعنی عمدا چنین نوشته شده برانگیختن
the big three U ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
to take action to prevent [stop] such practices U اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cruelty U عقلا" قابل پیش بینی باشد . این چنین رفتاری معمولا" باعث صدورحکم طلاق میشود
imperialism U استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
If so, you've only yourself to blame. U اگر چنین است، پس فقط تقصیر خودت است.
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
if so U اگر هست اگر چنین است
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
bill of rights U منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
adders U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
adder U مدار جمع دودویی که جمع دو ورودی را حساب میکند و خروجی وام گرفته را هم نشان میدهد ولی چنین ورودی ای را نمیپذیرد
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
tacit collusion U حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
curries U کاری
curry U کاری
electroplating U اب کاری
hypofunction U کم کاری
effective U کاری
intent on doing anything U کاری
currie U کاری
impotency U کاری
feckful U کاری
plastering U گچ کاری
impotence U کاری
malfunction U کژ کاری
inaction U بی کاری
malfunctions U کژ کاری
plasterwork U گچ کاری
under employment U کم کاری
flower piece U گل کاری
slobbery U تف کاری
curry powders U کاری
active U کاری
curry powder U کاری
parget U گچ کاری
malfunctioned U کژ کاری
work year U سال کاری
work area U ناحیه کاری
hours of business U ساعتهای کاری
wood carving U منبت کاری
hole punching U منگنه کاری
graving U کنده کاری
ultraism U افراط کاری
forging U چکش کاری
turnery U منبت کاری
turnery U تراش کاری
fretwork U منبت کاری
surgical operation U دست کاری
hunkerism U محافظه کاری
frustrates U بدل کاری
frustrating U بدل کاری
studious to do a thing U بکردن کاری
i will see sbout it U یک کاری می کنم
drilling work U مته کاری
afforestation U جنگل کاری
dry farm U دیم کاری
hypothyroidism U کم کاری تیروئید
working storage U حافظه کاری
workbench U محیط کاری
hydrotreating U هیدروژن کاری
workbenches U محیط کاری
working set U مجموعه کاری
workgroup U گروه کاری
ingraving U کنده کاری
trephine U مته کاری
tessellation U موزاییک کاری
punching U منگنه کاری
workstation U ایستگاه کاری
welding U جوش کاری
workstations U ایستگاه کاری
fiendishness U تبه کاری
flagitiousness U تبه کاری
finishing touches U دست کاری
to reproach an act U کاری را بد دانستن
compounding U امیزه کاری
tinwork U قلع کاری
pomiculture U میوه کاری
farming U اجاره کاری
joinery U نازک کاری
folding machine U دستگاه خم کاری
Recent search history Forum search
1incentive
119 hrs · Sometimes the good you try to do to help others, ends up being thrown back at your face. Do things for Allah's sake, not to please people.
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1This student is stupid ,close the book on him.
3midas touch
1Jack Attac
1کنایه از چیست
1to take a spell at whell
1Success is not the key to happiness. Happiness is the key to success. If you love what you are doing, you will be successful.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com